توضیحات درباره کتاب
«بهزاد» پسر نقاشي است که به همراه مادر و خواهرش در لندن زندگي ميکند. او به علّت اعتياد، قصد خودکشي ميکند که با کمک مادر و خواهرش نجات پيدا ميکند و مدتي براي استراحت و ترک مواد در بيمارستان بستري ميشود. در آنجا بهزاد، يک لحظه دختري شرقي را ميبيند. بهزاد بعد از ترک بيمارستان چندين بار دخترک را ميبيند در حاليکه کارد خون آلودي در دست دارد و کسي را کشته است و ميفهمد نامش «پرنيان» است. بهزاد به تهران ميآيد و براي خريد هديه به يک عتيقهفروشي ميرود، در آنجا باز هم همان دختر را مشاهده ميکند، در حاليکه او صاحب عتيقهفروشي «عربشاه غول» را کشته است. بعد از جستوجو و تهية اسنادي متوجه ميشود که پرنيان شباهت عجيبي به دختري به نام «ماهطلعت» دارد که در زمان رضاشاه زندگي ميکرده است. در واقع روح ماهطلعت براي گرفتن انتقام به بدن پرنيان آمده و کساني که پرنيان آنها را کشته است به قاتلان ماهطلعت شباهت دارند. بهزاد در تهران آموزشگاه نقاشي داير ميکند و پرنيان براي ثبت نام ميآيد. بهزاد و پرنيان عاشق همديگر ميشوند و پرنيان به طور ناخواسته بعد از به قتلرساندن ماهطلعت در کنار بهزاد زندگي جديد خود را شروع ميکند و به آرامش ميرسد.